سلامت نیوز: دختر جوان که برای شناسایی سارقان خشن پایتخت وارد شعبه اول بازپرسی دادسرای ناحیه 34 شده بود، با دیدن دزدان ناگهان از هوش رفت. بعد از انجام مراحل درمانی بود که وی متهمان را شناسایی کرد و ماجرا را برای بازپرس توضیح داد.
به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه جوان، رسیدگی به این پرونده از سال 93 با شكایت مادر و دختری از سه سارق خشن از سوی كارآگاهان اداره یكم پلیس آگاهی به جریان افتاد. دختر جوان كه وحشت در چهرهاش موج میزد، گفت: من و مادرم در یك مجتمع مسكونی در شهرك مینیسیتی زندگی میكنیم. ساعت 2 بامداد در اتاقم خوابیده بودم كه با صدای فریاد مادرم از خواب بیدار شدم. وقتی به اتاق مادرم رفتم، مرد جوانی را دیدم كه چاقویی زیر گلوی مادرم گذاشته بود. میخواستم با فریاد از همسایهها درخواست كمك كنم كه مرد جوان دیگری دهانم را گرفت و تهدید كرد حرفی نزنم. از ترس دست و پایم به لرزه افتاده بود كه یكی از آنها را شناختم كه مدتی قبل برای گچكاری به خانهمان آمده بود. سه مرد خشن با تهدید و كتككاری 40 میلیون تومان طلا و پول از خانهمان سرقت كردند و گریختند.
با طرح این شكایت تیمی از كارآگاهان اداره یكم پلیس آگاهی به دستور قاضی نصرتی برای شناسایی متهمان وارد عمل شدند. بررسیها نشان داد سه سارق خشن، كارگران افغانی هستند كه هنگام كار در خانههای شمال تهران طعمههای خود را انتخاب میکردند و در فرصت مناسب به آن دستبرد میزنند. در حالی كه هر روز به تعداد شاكیان افزوده میشد، مأموران پلیس اردیبهشت ماه امسال هر سه متهم را دستگیر كردند. سه متهم به سرقتهای زیادی اعتراف كردند.
دو روز قبل سه متهم در شعبه اول بازپرسی دادسرای ناحیه 34 از سوی قاضی نصرتی مورد بازجویی قرار گرفتند. آن روز مادر و دختر جوانی كه هفتم بهمن ماه سال 93 سه سارق خشن به خانهشان در حوالی فرمانیه دستبرد زده بودند، برای مواجهه با سارقان در جلسه بازجویی حاضر شدند. دختر جوان وقتی با مادرش وارد شعبه شد با دیدن سه سارق خشن فریادی زد و از هوش رفت. لحظاتی بعد وقتی كمی آب به روی دختر جوان پاشیده شد، به هوش آمد، اما در حالی كه دست و پایش میلرزید، توان حرف زدن نداشت. او حتی جرئت نگاه كردن به سارقان را هم نداشت تا اینكه از سوی قاضی به آرامش دعوت شد. گفتوگوی خبرنگار ما با شاکی در ادامه میآید.
چه شد كه با دیدن سارقان بیهوش شدی؟
من بیماری آسم دارم و هر زمانی كه روز حادثه را به یاد میآورم، قلبم تند میزند و حالم خراب میشود. من پس از این حادثه شبها كابوس میبینم و آرامش ندارم. روزها كه در خانه هستم با كوچكترین صدایی میترسم و فكر میكنم كه دوباره سارقان وارد خانهمان شدهاند. آن روز من و مادرم و خواهر كوچكترم داخل خانه بودیم، كه سارقان ناگهان بر سرمان خراب شدند و این كابوس همیشگی را برای من و خواهرم بهوجود آوردند. خواهرم پس از این حادثه همیشه مضطرب و نگران است.
غیر از شما كس دیگری در خانه با شما زندگی نمیكند؟
نه. چند سال قبل مادر و پدرم به خاطر اختلافات خانوادگی از هم جدا شدند. پس از این من و خواهرم با مادرم زندگی جدیدی را شروع كردیم.
درباره روز حادثه توضیح بده؟
من هر وقت آن روز را به یاد میآورم از ترس دست و پایم میلرزد. آن روز وحشت تمام وجودم را گرفته بود و هنوز هم همراه من است. روز حادثه داخل اتاقم مشغول مطالعه بودم. مادرم داخل پذیرایی مشغول كار بود و خواهرم نیز در اتاقش بود كه صداب زنگ خانهمان نواخته شد. وقتی مادرم در اتاق را باز كرد، صدای مردی را از داخل راهپلهها شنیدم كه میگفت برای نظافت خانهمان آمده است. مادرم به او گفت اشتباهی آمده است كه ناگهان فریاد مادرم را شنیدم. وقتی وارد پذیرایی شدم با صحنه ترسناكی روبهرو شدم. مادرم روی زمین افتاده بود و دو مرد بالای سرش قرار داشتند. یكی از آنها با دستانش دهان و چشمان مادرم را گرفته بود و دومی نیز به طرف من حمله كرد و با مشتی كه به سرم كوبید، نقش بر زمین شدم. مرد خشن بلافاصله دهانم را گرفت تا صدایم به گوش همسایهها نرسد. او مرا به داخل اتاقی كشاند و با كتككاری از من خواست تا محل نگهداری جواهراتم را به او نشان دهم.
آنقدر ترسیده بودم كه حالم بد شد و از هوش رفتم.
بعد چه شد؟
لحظاتی بعد به هوش آمدم كه متوجه شدم یكی از مردان خشن سراغ خواهرم رفته و او را كتك زده است. من به آنها گفتم محل نگهداری طلاها را نمیدانم. دو مرد خشن من و خواهرم را به شدت كتك زدند تا اینكه صدای مادرم را از داخل پذیرایی شنیدم كه میگفت دخترانم را كتك نزنید تا اینكه دو مرد خشن من، خواهر و مادرم را رها كردند و سه نفری از خانهمان گریختند.
چقدر سرقت كردند؟
15 میلیون تومان طلا و جواهرات از خانه ما سرقت كردند.
چه كسی محل نگهداری طلاها را به سارقان نشان داد؟
مادرم وقتی دید سارقان من و خواهرم را كتك میزنند، از ترس محل طلاها را كه داخل كمدی بود به آنها نشان داد و سارقان هم پس از سرقت فرار كردند.
چرا خودت محل طلاها را به سارقان نشان ندادی؟
من خیلی وحشت كرده بودم به طوری كه از ترس همه چیز یادم رفته بود. واقعاً در آن لحظه هیچ چیزی به فكرم نمیرسید. از طرفی هم چون بیماری آسم دارم با ضرباتی كه سارق خشن به سرم زد، گیج شده بودم.
چه شد كه سارقان خانه شما را برای سرقت انتخاب كرده بودند؟
یكی از آنها مدتی قبل برای تعمیرات به آپارتمان ما رفت و آمد داشت که و فهمیده بود كه ما سه زن تنها هستیم. پس از این نقشه سرقت از خانه ما را با همدستانش طراحی كرده بود.
شما قبلاً برای شناسایی به اداره آگاهی نرفته بودید؟
مادرم رفته بود، اما من اولین باری بود كه دزد خشن را پس از حادثه دیدم.
الان او را شناسایی كردی؟
بله. او زمانی كه مرا كتك میزد زیر چشمی نگاهش میكردم تا چهرهاش به یادم بماند و از طرف دیگر هم او زیر چانهاش گودی دارد كه الان هم دقت كنید آن گودی مشخص است. او آن روز وقتی به او گفتم كه جای طلاها را نمیدانم، مرا خیلی كتك زد.
در این مدت كه سارقان داخل خانه شما بودند، همسایهها متوجه نشدند؟
نه. هیچ كس متوجه نشد و وقتی هم فرار كردند تا دقایقی من و مادر و خواهرم گیج بودیم.
مادر دختر جوان هم گفت: آن روز وقتی در را باز كردم ناگهان یكی از آنها مرا به داخل هل داد و همراه دو مرد دیگر وارد خانه ما شدند. میخواستم فریاد بزنم كه یكی از آنها دهان و چشمانم را با دستش گرفت. هیچ چیزی نمیدیدم و فقط صدای گریه دخترانم را میشنیدم. از سارقان خواستم دخترانم را اذیت نكنند هر چه بخواهند به آنها میدهم تا اینكه مجبور شدم محل طلاها را به آنها نشان دهم. سارقان طلاها را داخل كیسهای ریختند و از خانه فرار كردند.
علیرضا، سردسته باند هم در بازجوییها با اعتراف به سرقت از خانه مادر و دختر جوان گفت: من كارگر ساختمانی هستم. هر جایی كه مشغول به كار میشدم، چنانچه متوجه میشدم در آن خانه یا همسایههای آنها مردی حضور ندارد، نقشه سرقت را همراه دو نفر از دوستانم طراحی و اجرا میكردیم. ما وقتی وارد خانه میشدیم ابتدا دست و پای افراد داخل خانه را میبستیم و بعد با كتككاری و تهدید اموال قیمتی آنها را سرقت میكردیم.
نظر شما